جشن حمام ده
عزیزم وقتی ده روزت بود مامان سودابه برات یه مهمونی گرفت که بهش مهمونی حموم ده میگن اون روز مامانی خیلی زحمت کشید بعد از اون ده روزی که ما خونشون بودیم بهش زحمت دادیم حالا هم این مهمونی حسابی مامانی رو خسته کرده بود همین جا بهش خسته نباشید میگیم و ازش تشکر میکنیم و میگیم دوستت داریم مامانی اون روز بابایی دم در ارایشگاه شما رو نگه داشت تا مامانی اماده بشه تو مهمونی همه منتظر منو شما بودند وقتی رسیدیم همه حسابی از دیدنت ذوق کردند چون بابایی برات به کت وشلوار گلدار خریده بود اینجا بعضی از عکسهای اون روز رو برات میزارم اینم کادوهاته مامان سودابه و بابا قیدر برات یک گردنبند ون یکاد گرفتن بابا اکبرو مامان مینا برات یه دستبند خریدند عمو...
نویسنده :
مامان مرجان
0:16